فکر میکنم آدمها به شکلهای مختلف خودشان را تعریف میکنند، بعضیها سعی میکنند بروند به یک گوشهی تاریک چشمشان را ببندند، جهان اطرافشان و همهی آدمهایش و خودشان در این جهان را فراموش کنند و درست زمانی که همهچیز پاک و سفید شد شروع کنند به کشیدن نقاشی و طرح خودشان، جهانی جدید را بسازند و در این جهانی که خود رسم کردهاند آنجایی که بیشتر از هر جایی میپسندند را به خود اختصاص دهند، حالا همهی این مسیر را برگردند و به دنبال همان بهترین جایی که برای خود پیدا کردند در جهان واقعی بگردند. همه چیز را شکست دهند، همهی سختیها را تحمل کنند و شاید خیلی جایگاهها را از دست بدهند تا به آن جایگاه واقعی خود برسند. اما برخی دیگر برای پیدا کردن مسیر و جایگاهشان باید به دیگران نگاه کنند که یا مسیر آنها را برای خود شبیهسازی کنند و یا تقابل با آنها مسیری برای خود تعریف کنند.
فکر میکنم در فیلم Ford v Ferrari شرکت فورد دقیقا به این نقطه رسیده که نمیتواند جایگاهی برای خود متصور شود و مسیر جدیدی برای خود پیدا کند، و نهایتا هم برای برون رفت از این وضعیت مسیر رقابت با شرکت ایتالیایی فراری را انتخاب میکند، رقابتی که انگیزههای ملیگرایانه هم در آن تاثیر مضاعف خواهد داشت، اما برای پیمودن همین مسیر هم به آدمی از آن دستهی اول نیاز دارند و آن نفر میشود کن مای، یک تعمیرکار و یک رانندهی حرفهای، آدمی که جهان خودش را در ذهنش دارد و هر کاری میکند و هر قدمی که بر میدارد برای آن است که به جهان خودش نزدیکتر شود نه آن که کسی آن بیرون خوشش بیاید، تشویقش کند و یا حالش گرفته شود. تنها و تنها میخواهد آن قدمی را بردارد که فکر میکند درست است و با این کار جهان خود و حتی دیگران را زیباتر میکند.
درباره این سایت